مبالغه از جمله برجستهترین شگردهای کلامی است که از دیرباز مورد توجه بسیار زبانپژوهان قرار گرفته و به گونهای ویژه در ذیل علم بدیع طرح یافته است. آنچه درباره این فن بدیعی، مانند هر فن بدیعی دیگری، مهم مینماید آن است که طی چه فرایندی آفرینش یافته و چگونه مورد دریافت و خوانش قرار میگیرد. پژوهش حاضر برای پاسخ به چنین پرسش بنیادینی، روشی توصیفی- تحلیلی در پیش گرفته و با بهرهمندی از نظریه کاربردشناختی «اصل همکاری گرایس» به تجزیه و تحلیل فرایند ساختی- معنایی این فن بدیعی پرداخته است. نتایج حاکی از آن است که آفرینش فن بدیعی مبالغه اساسا بر عدم رعایت آنچه که گرایس قاعده «کیفیت» مینامد، استوار است؛ چرا که در روند آفرینش این فن، متکلم از اینکه اطلاعاتی درست و قابل استدلال در اختیار مخاطب قرار دهد، خودداری کرده و بدینگونه قاعده کیفیت را رعایت نمیکند. البته باید توجه داشت که عدم رعایت قاعده کیفیت در این فرایند، عامدانه و به گونهای آشکار و تشخیصپذیر بوده [= نقض قاعده کیفیت] و متلکم نه با هدف فریب دادن یا گمراه ساختن مخاطب [= تخطی از قاعده کیفیت] بلکه با هدف رهنمون ساختن وی به «تضمن مکالمهای» دست به چنین کاری میزند. این مطلب میتواند معیاری دقیق برای تمییز مبالغه از سخن دروغین قلمداد شود.