سکوت به مثابۀ یک کنش ارتباطی، نقش مهمی در انواع گفتمان ایفا می کند. سکوت شالوده زبان، فکر و شناخت است. سکوت متمم گفتار و یا بیش تر از آن است. وجود عناصر غایب در گفتمان با حضور معنادار خود تأثیر بسزایی بر مخاطب می گذارند و او را به اندیشه فرا می خوانند. قرآن کریم به عنوان یک اثر بلاغی و ادبی دارای لایه های معنایی بسیاری است که پژوهشگران را برای واکاوی آیات الهی با تکیه بر رویکردهای نوین زبان شناسی برمی انگیزد تا دیگر نکات بلاغی آن را آشکار سازند. در جستار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر نظریه گفتمان سکوتِ روایی برآنیم تا سوره مبارکه یوسف را در سه سطح ساختاری، معنایی و کاربردشناختی واکاوی کنیم. سوره یوسف از سه سبک سکوت برخوردار است که نشان از انسجام ساختاری و معنایی این آیات الهی دارد. سکوت ساختاری ضمن موجز ساختن کلام، گره افکنی و تعویق معنا در کنار سکوت معنایی به تصویرسازی پرداخته و فضا را ملموس تر کرده است. سکوت کاربردشناختی با بسامد بالای خود مؤید عفت و معصومیت حضرت یوسف است. کامل شدن شکاف های موجود به کمک دانش پیشین مخاطب و بافت، سبب بازاجرایی و خوانش معانی می شود و زمینه تفاسیر متعدد برای آیات الهی را فراهم می سازد.