چکیده
|
یکی از مهمترین عوامل تخریب سازه های دریایی، ایجاد فرسایش در فونداسیون آنها ،که اغلب به صورت پایه است، می باشد. با گسترش غیر کنترل شده این پدیده، چاله آبشستگی سبب تضعیف فونداسیون و در نتیجه ایجاد تهدید برای کل سازه خواهد شد. عمده روشهای کنترل آبشستگی پایه پل بر مبنای تغییر الگوی جریان و یا افزایش مقاومت ذرات بستر است. در تحقیق حاضر چهار راهکار متفاوت و یک راهکار ترکیبی به صورت آزمایشگاهی مدل شده، مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفته است. راهکارهای انتخابی بر اساس تغییر الگوی جریان بوده، شامل آبپایه، شمعهای حفاظتی، طوق، صفحات مستغرق و ترکیب طوق و آبپایه می باشند. در این پژوهش در بررسی تاثیر هر راهکار در کنترل آبشستگی سعی شده تا کارآمدترین مدل از میان نتایج تحقیقات مرتبط، مورد استفاده قرار گیرد. مدلسازیها در فلوم تحقیقاتی آزمایشگاه هیدرولیک گروه عمران دانشگاه اراک انجام شد. پس از بررسی و اعمال محدودیتهای لازم مدلسازی هر یک از آزمایشها در شرایط آب زلال به مدت حداقل شش ساعت انجام گرفته، تغییرات زمانی حداکثر عمق آبشستگی اطراف پل در طول آزمایش ثبت گردید. پس از پایان آزمایش و زهکشی آرام بستر تغییرات توپوگرافی بستر با استفاده از متر لیزری با دقت 1 میلیمتر در یک شبکه 1×1 سانتیمتری که مرکز پل صفر مختصاتی آن بود، اندازه گیری شد. مقایسه راهکارها نشان می دهد که طوق سبب افزایش زمان تعادل آبشستگی شده ، اما سایر روشها این زمان را کاهش داده است. در مورد تاثیر بکارگیری هر راهکار در کاهش عمق آبشستگی، اگر هدف کاهش عمق آبشستگی محدوده پایه در نظر گرفته شود، بهترین عملکرد مربوط به صفحات مستغرق و سپس به ترتیب ترکیب طوق و آبپایه، طوق، شمعهای حفاظتی و آبپایه است. اما اگر هدف کنترل آبشستگی مجاور پایه پل باشد، بهترین عملکرد را در ابتدا ترکیب طوق و آبپایه و سپس آبپایه دارد و بعد از آن بهترین عملکرد به ترتیب مختص به صفحات مستغرق، شمعهای حفاظتی و آبپایه است. در کاهش تغییرات مورفولوژیک رودخانه، اگر محدوده تغییرات بدون دخالت عمق در نظر گرفته شود، بهترین عملکرد مختص به صفحات مستغرق است. اما با لحاظ دخالت عمق، اگر تغییرات در سه جهت بررسی شود و مجاورت با پایه نیز به عنوان فاکتور مهم دخالت داده شود، بهترین راهکار در درجه اول مختص به روش ترکیبی طوق و آبپایه و سپس طوق است. در ادامه این تحقیق پیشنهاد می گردد تاث
|