بررسی ساختارگرایانه ی کانون روایت در آثار ادبی، یکی از روش های مرسوم در تحلیل های ادبی است؛ هر چند در ایران به پژوهش هایی از این دست کمتر پرداخته شده است. اساس کار در این پژوهش الگوهایی است که ژرار ژنت به دست داده است. البته، شایان ذکر است که به دلیل کاستی هایی که روش ژنت دارد، نگارنده بر آن شد که از دیگر روش ها نیز در کنار نظریه ی ژنت استفاده کند. در نهایت الگویی تلفیقی از چند روش نزدیک به هم ارائه داده شد و دو اثر شازده احتجاب و جای خالی سلوچ بر این اساس تحلیل گردید. نکته ی مهم در این پژوهش آن است که این دو اثر هر چند در دو موقعیت مختلف آفریده شده اند، اما از بسیاری جهات (در زمینه کانون روایت) به یکدیگر شبیه هستند و مرزهای افتراق آن ها اندک است.