ساختن «مرکز» یا مرکزهایی که هم در سطوح عینی و هم در سطوح ذهنی، به زندگی انسان نظم بدهد و حدود و مرزهای آن را مشخّص کند، همواره از مهمترین نیازهای انسان بوده است. هر سوژه ای برای آنکه بتواند موقعیت «خود» را در جهان درک کند و در «جهان خودی» عاملانه رفتار کند، باید شناختی، هر چند مبهم، از جهانی که در آن به سر می برد کسب کند. چنین شناختی که حوزه های تصمیم و عمل نیز بدان پیوسته اند به دست نمی آید، مگر آنکه سوژه موقعیت خود را در جهان تعیین کند. تعیین چنین موقعیتی به مرکز یا مرکزهایی نیاز دارد تا جایگاهی را که او در جهان کسب می کند ساختارمند سازد و به سکونت او، به منزلۀ پایگاه تصمیم و کنش، معنا و چارچوب ببخشد. در این پژوهش کوشش شده است به این پرسش ها پاسخ داده شود که مرکزهای مختلف به کدام دلایل و تحت تأثیر کدام ضرورت ها ساخته می شوند و در این آفرینش از چه عناصری استفاده می شود؟ همچنین، این مسأله مدّ نظر قرار می گیرد که مفهوم پایداری چگونه در پیوند با مفاهیم مرکز و حاشیه شکل می گیرد. همین پرسش ها دربارۀ زندگی و شعر قیصر امین پور نیز، که جهت مطالعۀ موردی و اجمالی انتخاب شده است، نیز تکرار می شود. از مهمترین نتایجی که از این نوشتار به دست می آید یکی آن است که سکونت، شناخت، احساس امنیت، نیاز به مرز و نیاز به اعمال تصمیم و شناخت خود، از مهمترین دلایل شکل گیری مرکزها هستند. نتیجۀ دیگر آن است که عناصر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیکی که زمینه های هر مرکز را پدید می آورند، عناصر مرکز را نیز تشکیل می دهند. نتیجۀ دیگر آن است که حاشیه های خطرساز، که سعی در نامرکز کردن مرکزها دارند و از سوی دیگر، لزوم حفظ مرکزهایی که حیات، در جلوه های مختلف آن، بدان ها وابسته است، مفهوم پایداری و ضرورت آن را تولید و بازتولید می کنند. در نهایت، این نتیجه حاصل شده است که زندگی و شعر قیصر امین پور حول محور سه مرکز اصلی بنا شده است که دو مرکز از آن ها به سبب پیوندهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، بسیار به هم شبیه اند و مرکز سوم، دنبالۀ طبیعی شور و عاطفۀ انقلابی سیراب نشده ای است که گاه به انفعال و سرخوردگی منجر شده است.