ادبیات «پلیدشهری» یا «دیستوپیایی» در مقابل ادبیات آرمانشهری قرار می گیرد. آیندهای که در این ژانر برای جامعه بشری تصور می شود، آیندهای شوم، بیمارگونه و سرشار از پلیدی است. دغدغۀ اصلی داستان نویسان ادبیات پلیدشهری، توجه به نقد اجتماعی، سیاسی و بازتاب معضلات اجتماعی پیدا و پنهانِ عصر مدرن است. زمینه های ظهور پلیدشهر آثاری هستند که با بدبینی مفرط به واقعیت زندگی انسان در دنیای معاصر نگریسته اند. در این جستار، سعی شده است از طریق یک لنز انتقادی دو نمونه از آثار پلیدشهری در دو فرهنگ متفاوت ایرانی و امریکایی مورد بررسی و تطبیق قرار گیرند. ادبیات دیستوپیایی یا پلیدشهری همیشه برای جامعه و شهر اهمیت قابل توجهی قائل است؛ زیرا اغلب ممکن است، هشدارهایی برای بشریت داشته باشد که اگر سهل انگاری نشود، می تواند از بروز بلایا و تکرار همان اشتباهات تاریخی جلوگیری کند. رمانهای دیستوپیایی افزون برآنکه پیامی آگاهی بخش و تأثیرگذار برای دنیای امروز دارند، می توانند چشم اندازی از دنیای آینده را پیشِ چشم مخاطب قراردهند. رمانهای پلیدشهری اغلب این توانایی را دارند که آموزنده باشند و مخاطبان را به اندیشیدن در مورد جامعه ای که در آن زندگی می کنند، وادار کنند. این پایان نامه با بحث در مورد ریشه ها، سیر تاریخی و ویژگیهای مهم ادبیات دیستوپیایی آغاز می شود و برآن است به روش توصیفی- تحلیلی به کشف و تطبیق مؤلفه های پلیدشهری در دو رمان «تهران مخوف» از مرتضی مشفق کاظمی و «سرگذشت ندیمه» از مارگارت اتوود، نویسندۀ آمریکایی بپردازد. نگارنده درپی پاسخ به این پرسشها است که ژانر ادبیات پلیدشهری چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ و دو رمان تهران مخوف و سرگذشت ندیمه در زمینه پلیدشهر چه اشتراکات و تفاوت هایی دارند؟ در نهایت، باتوجه به بررسی و تطبیق دو رمان تهران مخوف و سرگذشت ندیمه روشن شد که مواردی مانند فساد در ساختار سیاسی و جامعه توتالیتری، تکنیک های کنترل و پروپاگاندا، جنگ، کودتا، بقا، تباهی اخلاقی، فمنیسم و زنان، بیگانگی عاطفی، محیط زیست، تولیدمثل و اصلاح ایدئولوژیک از مهمترین مؤلفه های پلیدشهری در این دو اثر منتخب به شمار می روند.