نمایشنامه اثری ادبی و اجرایی است و به همین دلیل می تواند تأثیری بس شگرف در اذهان عمومی و بیداری مردم داشته باشد. نمایشنامه به لحاظ دیداری بودن با مخاطب ارتباطی ژرف تر از سایر انواع ادبی برقرار می کند و همان گونه که امروزه شاهد هستیم پرطرفدار ترین سبک هنری است. نمایشنامه ی نوین با ارتباط بیشتر سرزمین های عربی و به ویژه مصربا اروپا پا به عرصه گذاشت. آن دوره که دورانی پرتلاطم در کشورهای عربی بود و خفقان و سکوت اجباری بر روشنفکران تحمیل می شد، بیان دغدغه های سیاسی و اجتماعی بسیار مشکل بود. نویسندگان متفکر جهان عرب هم از تأثیر نمایش در جامعه آگاه بودند ولی از آنجایی که هر پدیده نوینی ممکن است در ابتدا با بی میلی و بی توجهی مردم روبه رو گردد ، آن ها با بهره گیری از آثار ادبی کهن و ریشه دار خود سعی کردند توجه آن ها را به سوی این هنر جلب کنند. مارون النقاش در نمایشنامه «أبوالحسن المغفل»، توفیق الحکیم در نمایشنامه «شهرزاد»، علی أحمد باکثیردر نمایشنامه «سرّ شهرزاد»، سعدالله ونّوس در نمایشنامه «الملک هو الملک» و تعدادی دیگر از نویسندگان، با توجه به اهداف و دغدغه های خود، ایده هایی را از هزارویک شب کهن گرفتند. آنان هزارویک شب را برگزیدند؛ زیرا مردم این اثر را دوست داشتند و به دلیل وجود بسیاری از ریشه های فرهنگی و تاریخی عرب در این کتاب، زمینه ی فکری و فرهنگی برای پذیرش آن فراهم بود. تجربه ی موفق اروپا در ترجمه و بهره جستن از هزار و یک شب، این نویسندگان را بیش از پیش تشویق کرد تا به این اثر کهن روی آورند. پژوهش حاضر که به روش توصیفی تحلیلی انجام شده است، برآنست تا به تحلیل نمایشنامه های مطرح برگرفته هزارویک شب در ادبیات معاصر عربی را پرداخته و مشخص کند هریک از این نویسندگان از چه زاویه ای به این کتاب نگریسته و از آن در آثار خود بهره برده است.