۱۴۰۴/۰۲/۲۶
فاطمه دست رنج

فاطمه دست رنج

مرتبه علمی: دانشیار
ارکید: https://orcid.org/۰۰۰۰-۰۰۰۱-۸۶۶۳-۷۱۱۴
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس: ۵۷۲۱۵۰۱۰۴۷۷
دانشکده: دانشکده علوم انسانی
نشانی: دانشگاه اراک، گروه الهیات (علوم قرآن وحدیث)
تلفن: ۳۲۷۷۷۲۶۲

مشخصات پژوهش

عنوان
بررسی تطبیی ارتباط الفاظ با معانی در قرآن کریم با تأکید بر تفسیرهای مجمع‌‌البیان و المیزان
نوع پژوهش
پایان نامه های تقاضا محور و غیر تقاضا محور
کلیدواژه‌ها
بررسی تطبیی ارتباط الفاظ با معانی در قرآن کریم با تأکید بر تفسیرهای مجمع‌‌البیان و المیزان
سال 1403
پژوهشگران فاطمه دست رنج(استاد راهنما)، علی حسن بیگی(استاد مشاور)، علی محمد دهقانی(دانشجو)

چکیده

ارتباط لفظ با معنا همواره یکی از پیچیده‌‌ترین موضوعاتی بوده که از دیر زمان تا کنون توجّه بسیاری از دانشمندان را به خود جلب نموده و باعث شده نظریه‌‌های مختلفی را بوجود بیاورند که در این بین نظریه‌‌های «حقیقت و مَجاز» و «روح معنا» دو نظریۀ مهم و قابل توجه می‌‌باشند. لفظ و معنا تا زمانی‌‌که از محسوسات بحث نمایند پیچیدگی خاصی نداشته اما زمانی‌‌که یک مطلب معقول بخواهد با محسوسات بیان شود کشف این ارتباط بسیار دشوار خواهد بود. از این رو بحث درخصوص آیات قرآن کریم که همواره معقولات و جهان آخرتِ حس نشده را بیان می‌‌کند از اهمیت و ضرورت دوچندانی برخوردار است. بر این اساس، پژوهش پیش‌‌رو با عنوان «بررسی تطبیی ارتباط الفاظ با معانی در قرآن کریم با تأکید بر تفسیرهای مجمع‌‌البیان و المیزان» به‌‌دنبال کشف و بررسی این ارتباط است. تاکنون مقالات و کتاب‌‌های گوناگونی درخصوص انواع دلالت‌‌ها، ارتباط لفظ و معنا و... به رشته تحریر درآمده است اما هیچ‌‌یک دیدگاه دو مفسّر با دو رویکرد گوناگون را به صورت تطبیقی درخصوص ارتباط لفظ و معنا بررسی نکرده‌‌اند. لذا بنظر می‌‌رسد انجام چنین پژوهشی ضروری است. در پایان، نگارنده با روش توصیفی – تحلیلی، با استفاده از مطالعه کتابخانه‌‌ای، به این نتیجه رسید که طبرسی معتقد است؛ واضع، الفاظ را برای خصوص محسوسات وضع نموده که آن استعمالی حقیقی است لذا استعمال در غیر معنای حقیقی تشبیه و مَجاز است و همچنین از استعاره و کنایه به ندرت استفاده کرده است. اما برخی از طرفداران نظریۀ روح معنا معتقدند که واضع الفاظ را برای مفهومِ عام و یا همان روح معنا وضع نموده است درنتیجه کاربرد آن مفهوم برای تمام مصادیق مختلف محسوس و معقول حقیقی می‌‌باشد و به همین علّت بطور کلّی منکر وجود مَجاز هستند. در این بین علامه طباطبایی معتقد است که الفاظ هرچند دارای روح معنا می‌‌باشند اما واضع، لفظ را برای خصوص مصادیق وضع نموده است و به همین علّت از هر دو نظریه استفاده نموده است و محسوسات را با نظریۀ «حقیقت و مَجاز» و معقولات و مخصوصاً متشابهات را با نظریۀ «روح معنا» تفسیر نموده است و در برخی از موارد نیز از مبانی خود نیز تخلّف کرده که نحوۀ صحیح تفسیر این آیات بر اساس نظریۀ «روح معنا» را تشریح نموده‌‌ایم. علامه طباطبایی استفاده از مَجاز را نسبت به تشبیه، کنایه و استعاره بسیار محدود می‌‌داند و استعاره از دیدگاه او این است که یک لفظ در غیر از معنایی حقیقی که لغویان برای آن تعیین کرده‌‌اند بکار رود و همچنین کنایه نیز ترکیبی است که در غیر معنای لغوی خود بکار رود.