چکیده: از مهمترین تحولات تاریخ ایران، ظهور سلسهی شیعی صفویه در قرن دهم هجری است. دولت صفوی در جهت ایجاد هویت سیاسی و دینی جدیدی برای ایرانیان حرکت نمود و به این ترتیب تغییرات عمدهی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را سبب شد. زنان به عنوان بخشی از جامعه، همواره از بُعد جامعه شناختی و تاریخی و به واسطه نقش آنان در خانواده و اجتماع و همچنین آزادی فردی، ثروت و مالکیت و روابط جنسی مورد مطالعه و توجه قرار گرفته اند. توجه به خاستگاه نژادی و اجتماعی زنان سبب شده که به خصوص در تاریخنگاری عثمانی و صفویه صرفاً به زنان خانواده سلطنتی و درباری پرداخته شود و تصویری از وضعیت عمومی آنان ارائه گردد. در هر دو حکومت صفویه و عثمانی، زنان به واسطه نوع پیوند با خاندان بزرگان و سلطنتی می توانستند به ارتقاء موقعیت اجتماعی خود بپردازند در حالی که در طبقات فرودست، جابجایی موقعیت اجتماعی زنان چندان محسوس و مهم تلقی نمی شده است. زنان ایرانی نیز در جامعهی صفوی به تناسب جایگاه اجتماعی و سیاسی خود نقش آفرین بودند و به فراخور شرایط گوناگون، تأثیرات کوتاه مدت و یا عمیقی بر جریان سیاسی و فرهنگی روزگار خود گذاشتهاند. اگرچه تاریخ نگاران صفوی و سفرنامه نویسان خارجی، به جهت محدودیتهای مختلف، تصویر روشنی از آنان به دست نمیدهند، با وجود این، نقش آفرینی آنان در عرصه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مشهود و غیر قابل انکار است. شاید بتوان گفت که به لحاظ تاریخی، زنان درباری حاضر در حرمسرا نقش قابل توجه تری در عرصهی سیاست به ویژه در رابطه با دولت عثمانی و روابط ایران با این دولت از خود به جا گذاشتند و همین زنان نیز بودند که در جریان حمایت از فرهنگ و دانش رسمی در عصر صفوی گامهای مؤثری برداشتند. زنان سایر طبقات نیز اگرچه در جریانات سیاسی و هچنین تقویت بن مایه های فرهنگ رسمی کمتر اثرگذار بودند اما به فراخور موقعیت اجتماعی خود، چه در خانواده و چه در جامعهی صفوی پرفروغ ظاهر میشوند.در این پژوهش تلاش بر این بود تا با استناد بر مشاهدات سفرنامه نویسان خارجی و تاریخ نگاران داخلی و بر اساس تواریخ عثمانی و صفویه و با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به بررسی نقش زنان در روابط ایران وعثمانی درعهد صفویه از اغاز تا ابتدای سلطنت عباس شاه پرداخته شد.