متن پیش رو پژوهشی توصیفی-تحلیلی است که با مطالعات کتابخانه ای و بررسی اسنادی تاریخی، موضوع را واکاوی کرده است. در نگاهی کلی این پژوهش در پی یافتن دلایل شکل گیری اندیشه های بنیادگرا در ادوار تاریخ اسلام است؛ به ویژه در دوره های متأخر که جزئی از حواشی سیاست های هر سلسله بوده است و می توان گفت که این اندیشه ها تا به امروز نیز ادامه یافته اند. البته در رویکردی جزئی تر این پژوهش در پی یافتن دلایل شکل گیری این جنبش با جمعیتی اندک اما مطرح در دوره ی پهلوی دوم است که نام فداییان اسلام را بر خود نهاده بودند. شاید اصلی ترین پرسش این رویکرد را بتوان این گونه طرح کرد: آیا این اقدامات بنیادگرایانه در جهت برپا کردن مدینه ی فاضله ی اسلامی بوده است یا دستاویزی بوده است برای به دست گرفتن حکومت در مسیری مخالف با اندیشه های بنیادگرایانه؟ بنیادگرایی دینی به عنوان اندیشه ای آرمان گرا در هر دینی وجود دارد و در دنیای اسلام هم می توان آغاز شکل گیری اش را در قرن ششم و هفتم و چه بسا پیش تر جست وجو کرد که در دوران متأخر با ظهور افرادی مانند: سیدجمال، محمد عبده ، سید قطب و... مراحل تکامل خود پشت سر گذاشته است. استمرار وضعیت نامساعد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از زمان قاجار تا دوره ی پهلوی به واسطه ی عوامل خارجی و داخلی و نیز افزایش سطح آگاهی عمومی و روشنگری برخی افراد سرشناس و انقلابی، سبب بروز گونه ای از اعتراضات در قالب اندیشه های بنیادگرایانه شد. از میان ایشان گروه فداییان اسلام با بیان خط مشی های خود به صورتی علنی و در پیش گرفتن شیوه های جدید مبارزاتی مانند ترور افراد مؤثر در حکومت، زمینه ساز برخی اقدامات مهم و حیاتی همچون ملی شدن صنعت نفت شدند و به جرئت می توان ایشان را در شکل گیری انقلاب اسلامی سهیم دانست. نواب صفوی و هم پیمانانش بی باکانه و با از خودگذشتگی تمام از هدفی که برای خود تعریف کرده بودند دفاع کردند. قصد اصلی ایشان نه دستیابی به قدرت، بلکه احیای روحیه ی ضد استبدادی و ضد استعماری بود، نیز اجرای قوانین اسلامی به واسطه ی برقراری حکومت دینی.