موضوع مناسبات ادبیات و فلسفه یکی از بحثهای بسیار قدیمی در حوزۀ ادبیاتشناسی و فلسفه است. مسئلۀ کاربرد یا فایدۀ ادبیات در زندگی انسان همیشه محل تأمل متفکران و ادیبان بوده، اما در دورۀ معاصر، که عصر برآمدن فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی و کمرنگشدن معنویات سنتی است، این مسئله تشدید شده، بهحدی که حتی بسیاری از دانشجویان ادبیات نیز ممکن است بپرسند که در این زمانه و با وجود مشکلات گوناگون و ظاهراً مهمترِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و زیستمحیطی ادبیات به چه دردی میخورد. جستار حاضر با اتخاذ رویکرد فلسفۀ تحلیلی و با اتکا به آرای مارتا سی. نوسباوم، متفکر معاصر امریکایی، به تحلیل کیفیت و کارکرد فلسفی ادبیات میپردازد تا نشان بدهد که در عصر حاضر، که در آن معنویت و زندگی اخلاقمدارانه دچار بحران شده است، مطالعۀ آثار ادبی چگونه به انسان معرفت اخلاقی میبخشد و او را از بلاهت اخلاقی دور میکند. طبق تحلیل نظریِ عرضهشده در این پژوهش، ادبیات با کاربرد ساختارهای روایی و برانگیختن هیجانهای شناختی منجر به نوعی ادراک زلال، مسئولانه، و هشیارانۀ واقعیتهای محسوسِ پیچیده در ذهن مخاطب خود میشود و، به همین دلیل، در زندگی معاصر از لحاظ اخلاقی گفتمان ادبیات به دلیل محسوسبودن و رواییبودن حتی از گفتمان انتزاعی و خشک فلسفه مؤثرتر است. بنابراین، یکی از شروط لازم ایجاد جامعۀ اخلاقی مطالعۀ آثار ادبی، بهویژه رمانهای جدی، است.