ساختارنگری یکی از مهم ترین جنبش های فکری سدۀ بیستم است که خاستگاه آن به نظریۀ زبان شناسی و نشانه شناسی فردینان دو سوسور برمی گردد. توجه به ساختار موجود در پس پدیده های فرهنگی و کشف و دسته بندی قواعد کلی حاکم بر آن ساختارها هدف اصلی ساختارنگران است. با گذشته چند دهه از ظهور ساختارنگری در علوم انسانی و وارد آمدن نقدهای اساسی بر مفروضات و روش آن، این روی کرد همچنان اهمیت خود را، به خصوص در نقد ادبیات و فرهنگ، حفظ کرده است و در تمام کتاب های راهنما و درس نامه هایی که در حوزۀ نظریۀ ادبیات منتشر می شوند همواره فصلی به این جنبش دوران ساز اختصاص می یابد. یکی از مشهورترین این کتاب ها راهنمای راتلج به نظریۀ نقد ادبیات و فرهنگ است، که ویراست دوم آن در سال 2013 منتشر شد. جستار حاضر به نقد و بررسی فصل «ساختارنگری و نشانه شناسی» این کتاب می پردازد و پس از اشاره ای کوتاه به قوت آن (خوش خوان بودن و جنبۀ آموزشی قوی) ضعف ها و کاستی های نظری و ساختاری آن بحث می شوند، که جا داشت در ویراست دوم (که تفاوتی با متن این فصل در چاپ نخست کتاب ندارد) برطرف شوند.