«کین توزی» (یا «بغض ورزی»/“ressentiment”) یکی از مفهوم های اساسی در فلسفۀ فریدریش نیچه است. داریوش آشوری (ز. 1317)، اندیشمند ایرانی، در دو دهۀ اخیر، در جستارهایی که در باب روشنفکری ایرانی نوشته، از این مفهوم نیچه استفاده کرده است تا علت بحران روانیِ روشنفکران ایرانی و درماندگی آنان را تشخیص دهد و علاجی برای آن تجویر کند. اما، آشوری هیچ گاه، چنانکه باید و شاید، این مفهوم را شرح نمی دهد و چگونگی کاربرد آن در تبارشناسی روشنفکری ایرانی را تبیین نمی کند. به همین دلیل، سخنان آشوری در این باره انسجام و پیوستگی کافی ندارند و، دست آخر، مخاطب او نمی تواند طبقه بندی روشنی از تاریخ روشنفکری کین توزاﻧﺔ ایرانی در ذهن خود مجسم کند. در این نوشته، ابتدا مفهوم کین توزی در اندیشۀ نیچه را به اختصار شرح می دهم و، سپس، با روشی ساخت گشایانه به نقد کلی کاربرد آن در آثار آشوری می پردازم و نشان می دهم که در نهایت خود آشوری نیز دچار کین توزی است.