جهان اسلام در طول تاریخ همواره شاهد رویکردهای متفاوتی به مسائل زنان بوده است. هرچند دین اسلام نگرش نو و پیشروانه درباره زنان و حقوقشان ارائه داد اما در دوره خلافت اسلامی و گسترش فقه اهل سنت، زنان مسلمان در جوامع اسلامی از نگرشهای اصیل اسلام جا ماندند. عمده این دیدگاهها تحت تأثیر فضای فرهنگی جوامع اسلامی در دوران پس از پیامبر و سدههای میانه شکل گرفت؛ لیکن نگرش علما و بزرگان اهل سنت و نوع تفسیر ایشان از منابع دینی، آن رویه عملی را تائید میکرد. در صد سال اخیر با توجه به نگرشهای نوسلفی در مسائل اسلامی، شاهد تحول فقه سیاسی-اجتماعی در مسائل زنان از سوی عالمان دینی هستیم. نقطه عطف رویکردهای نوین علمای اهل سنت در حوزه زنان، آراء یوسف قرضاوی است که با تمسک به فقه مقاصدی، مسائل معاصر جهان اسلام را از منظری نو تبیین میکند. در این مقاله با نگاهی به آثار قرضاوی در حوزه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی زنان با تمرکز بر سه مفهوم حجاب، حضور اجتماعی (آموزش و اشتغال) و مشارکت سیاسی، به مقایسه آراء فقهی ایشان با آراء فقهی علمای سلف خواهیم پرداخت. پرسش اصلی این است، چگونه فقه مقاصد توانسته رویکرد عالمان دینی اهل سنت به مسائل زنان را تغییر دهد؟ برای پاسخ به این سؤال با روش تحلیلی- توصیفی و استفاده از منابع کتابخانهای نشان میدهیم که قرضاوی برای رهایی زن از سنتهای ایستا و وارد کردن او به عرصه اجتماعی- سیاسی از شیوهای استفاده نمود که همزمان هم مقاصد شریعت و نیز حفظ منافع عمومی لحاظ شود.