این پژوهش به کارکردها و کاربردهای موقعیت داستانی میپردازد و نشان میدهد که موقعیت، فراتر از جنبۀ پسزمینهایِ خود می تواند نقشی فعّال، به عنوان عنصری تأثیرگذار، در داستان داشته باشد. موقعیت داستانی هم در شکلگیری لایههای معنایی داستان مشارکت میکند و هم در ساختیابیِ ساختار آن دخیل است. درک حال و هوای داستان نیز ممکن است به طور مستقیم وابسته به موقعیت داستانی باشد. گاهی موقعیت، با تحت تأثیر قرار دادن شخصیتها، بر فرآیند رشد یا سرکوب آنها نقش دارد. همچنین، در مواردی، با ایجاد تنش و کمشکش برای شخصیتها بر طرح داستان تأثیر میگذارد. موقعیت داستانی، در بسیاری از داستانها، جنبهای نمادین یا استعاری پیدا میکند و میتواند بر ایده ها و مضمونهای کلّیتر داستان دلالت داشته باشد. در رمان شازده احتجاب نیز موقعیت داستانی نقشی مهم و اساسی دارد؛ تا آنجا که به اندازۀ شخصیتها و گاهی بیش از آنها در شکلگیری روایتهای درونِ رمان دخالت دارد. سرنوشت شخصیتهای داستان شازده احتجاب، چه در گذشته و چه در اکنونِ داستان، به شدت به موقعیت گره خورده است؛ به نحوی که رها شدن از یک موقعیت به معنای تغییری بزرگ در زندگی شخصیتها تلقی میگردد. پرسش اساسی این پژوهش آن است که موقعیت داستانی چه کارکردها و کاربردهایی در داستان میتواند داشته باشد؟ و سپس، به عنوان مطالعهای موردی، در پی آن است که نقش موقعیت را در داستان شازده احتجاب بررسی کند و در نهایت نشان میدهد که در این رمان، موقعیت داستانی عنصری است که اهمیت ساختاری و معنایی دارد.