شعر «تنها صداست که می ماند» از دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" فروغ فرخزاد از جمله اشعاری است که می توان آن را در زمرۀ متن های گشوده در نظر گرفت. یکی از مهمترین دلایل این ویژگی، به کار گرفتن بندهای هم پایه از آغاز تا پایان این شعر است. بندهای هم پایه، به مثابه تمهیدی بلاغی در این شعر، با ایجاد زمینه ای برای مطرح شدن پرسش های ضمنی، دلالت های صریح را به سوی دلالت های ضمنی سوق می دهند و بدین سبب، بستارهای تفسیری را با طلب کردن مشارکت خواننده به وضعیتی مبتنی بر گشودار تبدیل می سازند. در این پژوهش تلاش شده است تا با تحلیل گزاره های منفرد، در پیوند با ساختار و فرم کلی شعر، نشان داده شود که چگونه بندهای هم پایه، که ظاهراً مستقل از یکدیگر جلوه می کنند، در فرآیند تفسیر به یکدیگر پیوسته می شوند و به این ترتیب، زمینۀ بازی مقیدی را ایجاد می کنند که بر اساس آن، معناهای متن از خلال پیوند افق های انتظار مؤلف و متن و خواننده به دست می آیند و انسجامی موقتی می یابند؛ معناهایی که با تغییر موقعیت سوژه، در جایگاه خواننده، دچار دگرگونی می شوند.