این مقاله در صدد پاسخ دادن به این پرسش هاست که تجربۀ کوچ چه تأثیری بر شعر بختیاری داشته است و اینکه این اشعار چگونه دنیای درون و بیرون یک ایلیاتی کوچنده را تعبیر و تفسیر می کند. در این جستار تلاش شده است تا آن بخش از وجوه صوری و محتوایی شعر بختیاری ـ که از تجربۀ بزرگ و محوری کوچ شکل گرفته است ـ تحلیل و بررسی شود و وجوه فلسفی و زیبایی شناختی این تجربه از خلال ابیات و سروده های عامیانه بازنمایی و تبیین گردد. مبنای نظری این پژوهش بر اساس کتاب هنر به مثابۀ تجربه »تجربۀ منقطع« نوشتۀ جان دیویی شکل گرفته است که در آن از دو گونه تجربه نام میبرد: در این نوشتار، به این مسئله پرداخته شده است که تجربۀ کوچ تجربهای .»تجربۀ کامل«و است که هر سال در فرمی نظاممند و آیینی تکرار میشود و تجربهای کامل را شکل میدهد. حاصل آنکه این تحقیق نشان می دهد که تجربۀ کوچ بهعنوان یک تجربۀ محوری و بزرگ، چگونه ذهن و عین انسان کوچنده را بهشدت تحت تأثیر قرار می دهد؛ بهطوری که شعر عامیانۀ بختیاری، هم از حیث فرم و هم از نظر محتوا، تحت تأثیر تجربۀ کوچ شکل گرفته و بدین ترتیب دنیای ذهنی و نظام معرفتی و زیبایی شناختی انسان کوچنده را در فرمی کلی تر به شیوه زندگی او پیوند داده است.