مینه و هدف: سفر قهرمان، یک نظریه در حوزۀ علم اسطوره شناسی و روانشناسی است که نخستینبار کمپل به طرح آن پرداخت؛ این سفر، قهرمانان را با عمیقترین جنبه های وجودشان در تماس میآورد و از این طریق آنها را قادر میسازد تا به بالاترین اهداف بشریت همانند استقلال، شجاعت، خلاقیت، صداقت و عشق برسند. بااینحال، اکثر اسطوره های قهرمان، تنها تلاشهای مردان را تمجید میکنند و زنان را از چارچوبی قدرتمند برای مفهومسازی سفرشان به سوی کمال محروم میکنند؛ ازاینرو مورین مورداک روانکاو آمریکایی به طراحی الگوی سفر قهرمانی مختص زنان پرداخت. پژوهش پیش رو با رویکردی تطبیقی دو الگوی سفر قهرمان در ابعاد مردانه و زنانه را در دو رمان دل فولاد و ژانیگَل مورد بررسی قرار داده است. روش مطالعه: پژوهش حاضر از لحاظ ماهیت از نوع کیفی تحلیل محتوا و مقایسه ای به حساب میآید و با شیوه ای توصیفی-تحلیلی دو رمان مورد نظر را بررسی کرده است. اطلاعات و داده های پژوهش با استفاده از منابع مکتوب و کتابخانه ای گردآوری شده و سپس بر اساس نظریات مورداک و کمپل تحلیل شده است. یافته ها: بررسیها و یافته ها نشان داده است که قهرمانهای هر کدام از این دو اثر، بنا بر طبیعت خویش، سفرهایی را آغاز میکنند که سرانجام به شیوه ای متمایز اما تقریباً نزدیک و مشابه به پایان میرسانند. نتیجه گیری: آنچه در این پژوهش به دست میآید مبنی بر این است که هفتمرحله ای که مورداک در کتاب ژرفای زن بودن طبقه بندی کرده است شباهت بسیار نزدیکی به مراحل سفر قهرمان جوزف کمپل دارد. قهرمان زن در پسِ جدایی از زنانگی و گزینش راه امتحانات، رهسپار راهی ناشناخته میشود و پس از تشرف و هبوط ناگهان به درجه ای دست میابد که میبیند راه کمال وی این نیست و در پی آن، به کشف گوهر زنانگی خویش برمیآید؛ همچنین قهرمان مرد نیز با آغاز دعوت خود، تا زمانی که به برکت نهایی نایل میشود منازلی را پشت سر میگذارد که موجب میشود به نوعی درک و کشف هدف خویش از زندگی و محیط اجتماعیش برسد.