بر پایۀ نظریه کریستوا، بینامتنیت عمدتاً شیوهای است که نشان میدهد هر متنی بر پایۀ متنهای پیش از خود شکل گرفته است و روشی است که تاریخ را به ساختارگرایی و متنها و تفسیرهای یتیم و تنهایش وارد میکند. بر اساس این شیوه، بعضی مقالات و تحقیقات پیشین، رمان سمفونی مردگان را بازتابی از رمان خشم و هیاهو یا رمان باری دیگر شهری که دوست داشتم دانستهاند. هرچند همۀ این اثرپذیرها قابل بحث و بررسی است، اما به سبب شباهت بعضی ابعاد فرهنگی و یکسانی برخی وقایع تاریخی و فرهنگی، مانند رخ دادن جنگهای جهانی، نظام فراگیر فاشیسم و سرمایهداری ممکن است خیلی از متون ادبی را از نظر ساختاری و محتوایی به هم نزدیک کند؛ اما به نظر نگارندگان، مهمترین اثری که از نظر محتوایی و ساختاری به رمان سمفونی مردگان نزدیک است، نمایشنامۀ مرگ فروشنده است که در این مقاله تلاش گردیده این اثرپذیری تا حدودی مشخص گردد. درواقع مطابق تشابهات تاریخی، و تجربۀ مشترک ملل مختلف در وقایع تاریخی، به جرأت میتوان گفت سمفونی مردگان نمونهای ایرانی شده از نمایشنامۀ مرگ فروشنده اثر آرتور میلر است که نویسنده مطابق وقایع آن زمان و به سبب اشتراکات تاریخی ملل مختلف توانسته اثری همسان با نمایشنامۀ آرتور میلر پدید آورد.