بسم الله الرحمن الرحیم دغدغه فهم و شناخت حقیقتِ «هستی» و چیستی «انسان» و نیز رابطه و میزان تاثیر و تأثر متقابل این دو؛ از کهن ترین و اساسی ترین دغدغه ها و سؤالات بشر است و عموم مکاتب فلسفی و ادیان و مذاهب در طول تاریخ، در پی جوابی قانع کننده و قابل فهم به این سؤالات بوده و هستند؛ چرا که در پی دستیابی به هر پاسخی به این سؤالات، قالب کلی ذهن ها و پیش فرض های معنا بخش به داده های علمی و حسی ما، طبق همان پاسخ ها تغییرشکل می یابد و در پی این تغییر ذهنی، تمام اعمال و رفتار و میزان و چگونگی تعامل ما با افراد و اشخاص و اشیای محیط نیز تغییر می کند. شاید به همین علت است که در ده ها آیه از قرآن کریم به انجام دادن عمل صالح بعد از سفارش به تقویت و اصلاح ایمان سفارش شده است و در روایات بسیاری به این نکته اشاره شده است که اعمال و مناسک دینی (حسن فعلی) در صورتی باعث عاقبت بخیری و سعادت انسان می شود که بر پایه ایمان و باوری صحیح (حسن فاعلی) قرار گرفته باشد. نیز از همین جهت است که در آثار به جا مانده از بسیاری از حکیمان، حکمت نظری (معرفت به واقعیت عالم و به شأن و جایگاه والای انسان و به هست ها و نیست ها) پایه و مبنای حکمت عملی (باید ها و نباید های رفتاری) تعریف و تبیین شده است. در میان سؤالات هستی شناختی، پرسش از علت نخستین و مبدأ و معاد هستی و صفات و ویژگی های آن و مقدار و چگونگی ارتباط آن با مخلوقات، از اهمیت دوچندانی برخوردار است و جالب توجه آن که با پیشرفت علوم و تغییرات اساسی در سبک زندگی و فرهنگ اجتماعی و تنوع افکار؛ باز هم حوزه مباحث خداشناسی رونق خاص خود را داشته و دارد و با ارائه هر نظریه علمی و فلسفی که مستقیم، یا غیر مستقیم با آموزه های هستی شناختی ادیان در اصطکاک باشد؛ تلاش برای پاسخ به آن سولات در قالب و محتوایی جدید تجدید می شود. مثلا بعد از طرح شبهات برتراند راسل درباره خاستگاه دین و اعتقاد به خدا و یا نظریه آگوست کنت درباره انقضای نیاز به خدا برای تبیین خلقت و بقای جهان در عصر جدید (که دوره رشد علم است) و یا شبهات برخی فیزیکدانان کوانتومیست، از جمله هایزنبرک و مور در بی نیازی هستی در لایه های زیر اتمی از علت و لوازم اصل علیت و یا فرضیه استیفن هاوکینگ در امکان بی نیازی انسان به خدا در صورت دستیابی به «نظریه ام» آری، پس از ارائه و طرح این دیدگاه ها و...، ده ها مقاله و ک