ادبیات «پلیدشهری« یا «دیستوپیایی» در مقابل ادبیات آرمانشهری قرار می گیرد. آینده ای که در این ژانر برای جامعه بشری تصور می شود، آینده ای شوم، بیمارگونه و سرشار از پلیدی است. دغدغۀ اصلی داستان نویسان ادبیات پلیدشهری، توجه به نقد اجتماعی و سیاسی و بازتاب معضلات اجتماعی پیدا و پنهانِ عصر مدرن است. زمینه های ظهور پلیدشهر آثاری هستند که با بدبینی مفرط به واقعیت زندگی انسان در دنیای معاصر نگریسته اند. داستان مدرن واجد ظرفیت متناسبی برای ژانر ادبیات پلیدشهری است؛ چراکه به معضلاتی که به شکل های پیچیده و جدید در جامعه امروز ظهور کرده اند و گریبان گیر انسان های همعصر ما شده اند، می پردازد؛ معضلاتی که جامعه-شناسان با آمار و ارقام و پرسش نامه های مطالعاتی خود قادر به روشن ساختن ابعادِ روانی آن نیستند. این پژوهش برآن است به روش توصیفی- تحلیلی به کشف و بررسی مؤلفه های پلیدشهری در داستان های کوتاه از چهار مجموعۀ داستان، «سایه های غار» «ماه نیمروز» «مومیا و عسل» و »هشتمین روز زمین» اثر شهریار مندنی پور بپردازد. نگارندگان در پی پاسخ به این پرسش ها هستند که ژانر ادبیات پلیدشهری چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ داستان های مدرن مندنی پور کدام مؤلفه های ژانر ادبیات پلید شهری را مطرح می کنند؟ با توجه به به بررسی آثار مدرن مندنی پور روشن شد که مواردی نظیر خودکشی، هویّت باختگی، خیانت، تنهایی انسان مدرن، خشونت و سردی رفتار، منفعل بودن و تسلیم طلبی، افزایش روحیۀ توحّش در میان انسان ها، مواجهۀ ذهنی با خود، ازهم پاشیدگی روابط انسانی، قطع ارتباط عاشقانه یا بیگانگی عاطفی در روابط زوج ها از مهم ترین مؤلفه های پلیدشهری در داستان های مدرن مندنی پور به شمار می روند.