یکی از رسالتهای مهم نویسندگان حوزۀ ادبیات پسااستعماری آن است که با شگردهای مختلف برای حفظ عناصری نظیر نژاد، قومیت، فرهنگ و هویت خویش تلاش میکنند. گلی ترقی جزء آن دسته از نویسندگانی است که نسبت به تسلط فرهنگی غرب منفعل نیست. او در آثار خود بر یکی از مهمترین مؤلفه های مطالعات پسااستعماری؛ یعنی «بی آشیانگی» تأکید ویژه ای دارد. بیآشیانگی احساسِ گیر افتادن میان فرهنگها و خود را در برزخی روانی گرفتاردیدن است. پژوهش حاضر به روش توصیفی – تحلیلی نگاشته شدهاست و از نظر ابزار تحقیق به روش کتابخانهای صورت گرفته است. نگارندگان برآنند تا به این پرسش پاسخ دهند که بی آشیانگی در آثار ترقی در قالب داستان چگونه نمود پیدا کرده است و چه پیامدهایی داشته است. بیآشیانگی ناشی از بحران هویت، سرگشتگی فرهنگی، احساس دلهره و بی هویتی، عدم رضایت مهاجران در پذیرش برخی عادات، احساس اسارت کشش روح بسوی وطن اصلی یا میل به بازگشت، احساس عدم شادی و آرامش، دوپارگی فرهنگی، احساس عدم امنیت و خستگی و ناامیدی مهم ترین پیامدهای مؤلفۀ بی آشیانگی در آثار ترقی به شمار می روند.