مفهوم صلح همچون سایر مفاهیم انسانی دارای خصلتی نامتعین است که بسته به ساخت زبانی و موقعیت های اجتماعی تعابیر گوناگونی به خود می گیرد. در نخستین تصور هنگامی که مفهوم صلح به ذهن متبادر می شود ناخودآگاه مفهوم مقابل آن یعنی جنگ خود را عیان می سازد. اما حقیقت این است که این نوع نگاه دوگانه و خطی جنگ- صلح متعلق به دوران کلاسیک است که شاید بتوان آنرا بیشتر در جامعه جهانی یا جامعه بیرونی مشاهده کرد. در حالیکه صلح جدید به مفهوم نبود جنگ نیست بلکه این صلح خود را زاییده توسعه، عدالت و حتی محیط زیست می داند. که این نوع از صلح متعلق به جامعه درونی یا اجتماع ملی است. از سویی مساله این است که آیا صلح یک تعبیر آرمانگرایانه است و به بخش خوشبینانه ناخودآگاه ذهن آدمی تعلق دارد و تحقق آن در عالم واقع ناممکن است و یا اینکه صلح واقع گرایانه نیز دست یافتنی است. اگر صلح واقع گرا قابل تحقق است ملزومات آن کدام است و نیاز به شکل گیری کدام نهادها و کاربست ها در جامعه انسانی است. گذار از صلح آرمانگرا و حرکت بسوی واقع گرا نمودن صلح نیازمند سازوکارهایی است که مهمترین آن نهادگرا نمودن این مفهوم است که در این میان دانشگاه می تواند بستر مناسبی برای آغاز این فرایند باشد. فرایندی دو وجهی که ارتباط متقابل میان دانشگاه و صلح را محقق می سازد. از یک سو دانشگاه به عنوان یک جامعه مناسبات صلح محور را در درون خود ایجاد می کند و الگویی از تحقق صلح را ارایه می دهد و تاثیر خود را بر اجتماع بزرگتر می گذارد و از سوی دیگر دانشگاه ساختار و عناصر صلح را بصورت علمی در قالب حوزه های مطالعاتی و رشته های علمی تولید و حاملان صلح را پرورش می دهد.