این مقاله رویکرد نشانه ـ معناشناسی بهمثابۀ رویکردی پساپراپی را به قصههای عامیانه از رهگذر تحلیل قصۀ «حاجی لُواس» بررسی و تبیین میکند. برخلاف رویکرد پراپ که فقط به عناصر ثابت و متغیر و خویشکاری سیویکگانۀ شخصیتها و هفت حوزۀ کنش اشاره میکند، در رویکرد نشانه ـ معناشناسی که عمدتاً از گرماس-۲ ریشه میگیرد و دیگر رویکردها ازجمله شمایلی ـ نشانهای و برسازهای را نیز شامل میشود، بررسی از سطح عناصر صوری صرف فراتر میرود، و معناها و مفاهیم پس پشت عناصر را نیز دربرمیگیرد. از این حیث، مربع معنایی با نحو بنیادی در سطح ژرفساخت متون روایی سروکار دارد که در قالب نحو روایی در سطح روساخت متجلی میشود. ژرفساخت و روساخت، در نحو گفتمانی بروز مییابند و نحو گفتمانی، ساختارهای گفتمان روایت را برمیسازد که به معنای گفتمانی منجر میشود. معنای گفتمانی نیز همان است که گرماس دوم میکوشد ضمن پذیرش نقایص نشانهشناسی ساختارنگر گرماس اول، چنانکه خود آن را به «نقصان معنا» تعبیر میکند، آن را از رهگذر نشانه ـ معناشناسی ایجاد کند. این مقاله، میکوشد به شیوه تحلیلی و تبیینی به این پرسش پاسخ دهد که ویژگیهای متمایز رویکرد نشانه ـ معناشناسی در بررسی قصههای عامیانه کدام است و چه وجه تمایزی از رویکرد صرفاً توصیفی و ساختارنگر پراپی دارد.