مفهوم ترجمه از دیرباز با فلسفه پیوند داشته است، چه در قالب تأملات فیلسوفان دربارۀ مفهوم ترجمه و چه در قالب تأملات ایشان در مسائل ترجمۀ متون فلسفی. این پیوند در دوران مدرن بسیار پررنگتر شده است، بهویژه در نیمۀ دوم سدۀ بیستم که مفاهیمی چون زبان، معنا، متن، و تفسیر در کانون توجه نحلههای فکری قرار گرفتند. یکی از این نحلهها پساساختارنگری (Poststructuralism) است که از دهۀ 1960 با آرای متفکرانی چون ژاک دریدا، ژیل دولوز، و رولان بارت در فرانسه نضج گرفت. بیشترِ ترجمهپژوهانِ پساساختارنگر بر اندیشۀ دریدا متمرکز بودهاند تا بر اندیشۀ دولوز. افزون بر این، خودِ دولوز در آثار فلسفیاش بهصراحت به مسئلۀ سرشت ترجمه نپرداخته است. بر این اساس، پژوهش حاضر با استفاده از تفکر دولوز و آرای او درباره مفاهیم زبان، متن، ساختار، تفاوت، شدن (becoming)، قلمروزدایی (deterritorialization)، گریزگاه (line of flight)، و سیاست اقلیتی (minor politics) تعریفی تازه از فرایند ترجمۀ ادبیات و، همچنین، نحوۀ ارزشگذاریِ(evaluation) ترجمۀ متون ادبی بهدست میدهد. در نهایت، جستار حاضر به این نتیجه میرسد که، بر خلاف بسیاری از تعاریفهای سلبی و منفی از ترجمه (translation) / اقتباس (adaptation) / تصرف (appropriation)، عمل ترجمه باعث میشود که متن ادبیِ ترجمهشده در فرایند «شدن» قرار بگیرد و با فرارفتن از ساختارهای متصلب و ایستای زبان مبدأ از قیدوبند «بودن» (being) رها شود. بنابراین، محصول فرایند ترجمه نه «متن» (text) بلکه «متنشدن» (becoming-text) است. این تلقی از ترجمه بهمنزلۀ «فرایند»ی بیپایان، و نه «فرآورده»ای نهایی، پیامدهای قابلتوجهی برای ترجمهپژوهی، بهخصوص تعریف ترجمه از منظر محصول، فرایند، یا کارکرد و مرزبندی آنها خواهد داشت. همچنین، با اتکا به یافتههای این پژوهش و با توجه به تغییر اخیر پارادایم از ترجمهپژوهی به مترجمپژوهی (translator studies)، میتوان مفاهیم عاملیت (agency) و اختیارات «مترجم» را بازاندیشی کرد و بحث اختیارات و امکانهای «ترجمه» را پیش کشید.