با ظهور فناوری دیجیتال و فضای مجازی در چند دهۀ اخیر، نظامهای ارزشی، سبک زندگی، مناسبات اجتماعی، و بازنماییِ وضع بشر در آثار ادبی و هنری دستخوش تغییرهای اساسی شدهاند. در حوزۀ ادبیات نیز، نهتنها فرایند تولید و خوانش آثار جنبۀ دیجیتال یافته بلکه ادبیات سنتیِ چاپی نیز بهتدریج جای خود را به ادبیات دیجیتالشده و دیجیتال / الکترونیک میدهد. با این حال، در جوامع فارسیزبان ادبیات دیجیتال هنوز استقرار نیافته و سرشت و سازوکار آن در بحثهای مربوط به ادبیات فارسیِ معاصر جایی نداشتهاند. پژوهش حاضر میکوشد با تحلیل دقیق این مفهوم و بررسی یک نمونه توجه پژوهشگران ادبیات معاصر را به این موضوع جلب کند. بحث اصلی جستار حاضر این است که ادبیات دیجیتال، بهسبب ماهیت چندرسانهای و چندوجهی، خصلت تعاملی و ابرمتنی، و شرایط خاص تولید و انتشار آن، از گفتمان سنتیِ ادبیات چاپی بسیار فراتر میرود؛ از همین رو، یکی از مناسبترین رویکردها به خوانش آن «گفتمانکاویِ چندوجهی» است که میتواند وجوه گوناگون آن را توأمان و در پیوند با یکدیگر بررسی کند. در پایان جستار نیز، بر مبنای نظریۀ ریچاردز و راجرز دربارۀ آموزش زبان کلامی و با اشاره به مفهوم «بازیوارسازی»، چارچوبی کلی برای بازاندیشیِ آموزش ادبیات در عصر فناوری و ادبیات دیجیتال طرح شده است.