این نوشتار بهدنبال تحلیل و شناخت جایگاه «دیگری» در اندیشههای متفکران روس است. برای قرنها روسیه با اروپا، آسیا و خاورمیانه در تعامل شدید بودند و در ارتباط با این غیریتهای گوناگون متفکران روس نظریهها و گفتمانهای مختلفی را توسعه بخشیدهاند. مطالعۀ این مباحث، ما را در شناخت مشکلات معرفتشناختی نظریه های مسلط، بهویژه مکتب نوسازی، در مطالعات علوم سیاسی و ناکارآمدی آنها در تبیین مسئلۀ تفاوت یا دیالکتیک خود و دیگری کمک میکند. برای تبیین تداوم و تغییر در عرصۀ اندیشه های روسی، نمونه های تجربی از جریانهای فکری روس در دوره های مختلف امپراتوری و پس از فروپاشی اتحاد شوروی شامل جریانهای غربگرایی، اسلاوگرایی، شرقگرایی، اوراسیاگرایی و یورو- شرقگرایی بهعنوان موارد مطالعاتی انتخابشده و در این فرایند نوع نگاه آنها به دیگری مورد بررسی تطبیقی قرار گرفته است. اگرچه موجودیت های تمدنی شرق و غرب همواره چالش مهمی برای متفکران روس بوده است؛ اما بعضی از آنها در این میان از چشم اندازی متفاوت راههایی را برای مفهومبندی و نظریه پردازی در مورد این دو موجودیت فرهنگی در کالبد منحصربهفرد اندیشه روسی پیدا کردهاند. یافته های نوشتار نشان میدهد جریان اندیشه های روس بهتدریج از ذاتگرایی فاصله گرفته اند و در این فرایند به سمت شناسایی و پذیرش دیگری بهعنوان طرف گفتوگو حرکت کرده اند. شرق کمابیش به این آمادگی پاسخ مثبت داده و بر این اساس گفتوگوها و همکاریهای سازندهای در قالب اتحادیه ها و توافقنامه های دو یا چندجانبه شکلگرفته است. از سوی دیگر، غرب آمادگی متقابلی برای گفتوگو با روسیه نشان نداده است. از آنجا که براساس چارچوب نظری نوشتار هویت تحت تأثیر دیگران همواره بازتعریف میشود؛ بنابراین نگرش منفی غرب به روسیه میتواند تلقی روسیه از دیگری غربی را دگرگون کند و در فرایند گفتوگوهای آنها اخلال ایجاد کند.