روسیه در مقام مدعی منزلت بزرگقدرتی یکی از بالاترین موارد مداخلۀ نظامی را به ثبت رسانده است. حمله به اوکراین فصل نوینی در تاریخ مداخلات روسیه گشود که مطالعه و بازاندیشی دربارۀ علل این مداخلات را ضروری میسازد. پژوهش حاضر با رویکرد ترکیبی تبیینی(علتکاوی) و تاریخی-تحلیلی در پی پاسخگویی به این ضرورت پژوهشی است. برای این منظور، پرسشی که در کانون پژوهش قرار دارد، پرسش از عوامل موثر در مداخلههای روسیه و شناسایی و تفکیک عوامل اولیه(پایدار) از عوامل ثانویه(متغیر) است. در این مقاله، نه متغیر به عنوان عوامل مؤثر بر مداخلات نظامی روسیه شناسایی شده و سپس میزان نقش و جایگاه هر کدام در میان سلسلۀ عوامل مورد بررسی قرار گرفته است. این عوامل عبارتند از: بزرگقدرتگرایی، هژمونگرایی منطقهای، شخصیت و سبک رهبری، مبارزه با تروریسم، اتحاد و همکاری استراتژیک با دولت میزبان، ملی گرایی و پان اسلاویسم، حمایت از اقلیتهای هویتی روس، توانمندیهای اقتصادی و نظامی و نهایتاً جنگ انحرافی و مسألۀ مشروعیت. یافتههای پژوهش نشان میدهد از میان عوامل فوق، بزرگ قدرتگرایی هسته مرکزی مداخلات نظامی روسیه را تشکیل میدهد و به همراه هژمونگرایی منطقهای نقش اصلی و پایدار را در تحریک مداخلات روسیه ایفا کرده است. انگیزه انباشت قدرت برای تأمین امنیت و غبله بر تهدیدها که در علل اصلی مداخلههای روسیه متبلور است، رهیافت واقعگرایی تهاجمی را به عنوان پشتوانۀ نظری میپذیرد. از سوی دیگر، لحاظ کردن نقش نخبگان سیاسی در حلقۀ بعدی سلسلۀ عوامل مؤثر، پژوهشگر را به سمت تلفیق آن رهیافت با رهیافت تفسیری سازهانگاری رهنمون ساخته است؛ تلفیقی که اساس واقعگرایی نوکلاسیک را تشکیل میدهد.